متن روضه قاسم بن الحسن و حر علیهم السلام محرم93 جدید
متن روضه قاسم بن الحسن و حر علیهم السلام محرم93 جدید
حُر چکمه هاش رو دور گردنش انداخت،گفت:من روم نمیشه برم،به بچه هاش گفت،به غلامش گفت:دست من رو بگیرید،ببرید به سمت خیمه های حسین. امشب بگو آقازاده ی امام حسن،امشب شما بیا دست مارو بگیر ببر تو خیمه ی عمو جانت،بگو:عمو من ضامن اینها میشم. بگو:عمو اینها بد کردند ولی بد نیستند، این ها گریه کن های تو هستند عمو،امشب مثل حر سرهارو پایین بندازیم،فقط دست های گدایی رو بالا ببریم صدا بزنیم:الهی العفو،العی الفو.....امشب سرت رو هم پایین بنداز، شاید اربابت حرفی رو که درگوش حر گفت،در گوش تو هم بگه:احساس کنی امشب حسین بهت میگه:اِرفَع رَأسَک سرت رو بالا بیار. این آقا اینقدر باوفاست،حتی من و تو هم هر گناهی هم که کرده باشیم، جلوی امام رو که نگرفتیم،مسیر امام رو که منحرف نکردیم،دل عمه ی سادات زینب رو نشکستیم، تا ابی عبدالله بخشیدش گفت: اول خیمه ی زینب رو نشونم بده، اومد پشت خیمه ایستاد گفت:بی بی جان من حرم، اومدم بهت بگم من رو حلال کنی. زینب می دونی چی بهش گفت؟گلایه که نکرد،تا گقت: من حرم، فرمود:خوش اومدی حر، خوب موقعی به یاری داداشم اومدی،حسینم غریب .امام صادق به اون صحابه فرمود:می خوای مادرما زهرا رو یاری کنی؟آقا من؟گفت:بله،گفت چه طور میتونم،چه کاری از دستم بر میاد؟ فرمود: تو جلسه ی روضه ی جد غریب ما بشین برا حسین اشک بریز،ناله بزن بگو:ای غریب حسین.... حر گناه کرد،خطا کرد اما وقتی اومد مردونه اومد.روایت داریم از ساق اشک برای گریه کن های حسین،یک یک نگاه می کنند،رسول خدا نگاه میکنه،امام مجتبی،مارش حضرت زهرا سلام الله علیها،امیرالمؤمنین،خود ابی عبدالله نگاه می کنند،هر کدام یه جوری میگن،پیغمبر میگه:خدایا من نیمی از اعمالم رو هدیه میکنم به گریه کن های حسینم،امیرالمؤمنین همینطور،مادرش زهرا همینطور ، امام حسن، خود ابی عبدالله،خطاب میرسه هیچ کدام از شما از من بخشنده تر نیستید،من گریه کن های حسین رو خودم میبخشم. وقتی این جور بخشیده میشی،دور از جوانمردی است،اگه آدم بره خدای نکرده مسیرش رو عوض کنه،اگه مردونه بمونی مثل حر وقتی رو زمین افتاد، دیده بود سر خیلی از صحابه رو ابی عبدالله رفته بود رو زانو گذاشته بود،از سرش داره خون میره، با خودش گفت:حر تا همین جا هم که حسین راهت داده خیلی ِ، تو دیگه توقع نداشته باش حسین بیآد سر تو رو هم به دامن بگیره،در همین موقع دید سرش از رو خاک بلند شد،نه تنها سرش رو روی زانو گذاشت،دیدن ابی عبدالله شال از دور کمر باز کرد،روی سر حر بست،امشب بگیم آقا جان:سر همه ی اصحاب رو بلند کردی از زمین،الهی برات بمیرم که هیچ کسی نبود بیاد سر خودت رو از روی خاک بلند کنه. نه کسی بود سر رو برداره،یه وقت زینب نگاه کرد،حسین...................
سخن عشق کسی کز لبِ ما نشنیده است
بویِ پیراهن یوسف ز صبا نشنیده است
هر که بوی جگر سوخته ی ما نشنید
بویِ ریحان گلستان وفا نشنیده است
عاشق و شکوه ی معشوق، خدا نپسندد!
در شکست از دل ما سنگ صدا نشنیده است
ساکن مُلکِ رضا شو، که در این اَمن آباد
کسی آواز پر تیر ِ قضا نشنیده است
آنکه از ذکر به مذکور نمی پردازد
خیلی ها بر لبانشون ذکر ِ، عادت دارند،خیلی خوب ِ، اما ذکری که آدم رو به خود پروردگار نزدیک کنه،این ذکر درست ِ،لذا تو خیمه های دشمن صدای ذکرشون بیشتر می اومد،خیلی ها شب عاشورا رفتن سمت سپاه دشمن،صدای قرآن ، صدای ذکر ار اونجا بلند بود، کمیل بن زیاد میگه:با امیرالمؤمنین داشتیم رد می شدیم،یه کسی داشت قرآنی می خوند که دل همه ما رو می برد،مولا رفت،من چند قدم ایستادم،مست قرآن خوندش شدم حضرت فرمود: چرا نمیآی؟حضرت فرمود:گول نخور این از دشمنای ماست،صبر کن بهت نشون میدم. توی یکی از جنگ ها امیرالمؤمنین زد با پا به یکی از این جنازه های دشمن،گفت:این همون قاری قران ِ،جلوی ولی ِ خدا ایستاده
آنکه از ذکر به مذکور نمی پردازد
از خدا هیچ به جز نام خدا نشنیده است
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
شاعر:صائب تبریزی
********
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
آقام تو مدینه است ولی حرم نداره
السلام علیک ایها الکریم و بن الکریم،السلام علیک یا قاسم
***
ببرمت وسط معرکه، صدای قاسم بلند شد:عمو به دادم برس،ابی عبدالله یه لحظه،نوشتند:مثل باز شکاری خودش رو رسوند،نانجیب نشسته،کاکل قاسم تو دستشه،ابی عبدالله دید دیر بجنبه،سر عزیز دلش رو از تن جدا میکنه،
از خون به دستِ خویش حنا می کِشم بیا
هـر لحظه انتظار ِ تو را می کِشم بیا
در حجله پیش ِ پایِ تو پا می کِشم بیا
چه حسرتی برایِ عبا می کِشم بیا
آخه دیده بدن علی اکبر رو داخل عبا گذاشتند
دور و برم بدونِ تو آشوب می شود
گلزار ِ تشنهی تو لگد کوب می شود
***
امشب از یه طرف امام حسن داره نگات میکنه،از یه طرف ابی عبدالله،مادرش زهرا قرار ِ امضای مدینه و کربلا رو بده
معنا نداشت با تو یتیمی برای من
از بسکه داشتی همه گونه هوایِ من
دیگر نمانده جوهره ای در صدایِ من
شن های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من
تنهائیت در آتشِ آهم مقیم کرد
دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم کرد
***
تغییر کرده شکل ِ سَرم، زودتر بیا
سر نیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا
در معرض ِ دو چشم ِ ترم زودتر بیا
شده تکّه تکّه بال و پرم زودتر بیا
تا قابل ِ شناختنم، از حرم بیا
تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا
***
این قوم ِ غیظ کرده مرا بی هوا زدند
در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند
سائیده شد به هم وسطِ آن بگو بخند
این تار و پود ریخته، پاشیده را ببند
وقتی فشار رویِ گلو سخت می شود
کم کم اَدایِ لفظِ عمو سخت می شود
***
سر نیزه نقش ِ پیرهنم بد کشیده است
رویِ هِجا هِجای تنم مَدّ کشیده است
گلدسته ای حوالی ِ گنبد کشیده است
مژده بده، یتیم ِ حسن قدّ کشیده است
این همون قاسم ِ که وقتی داشت می رفت،پاش به رکاب اسب نمی رسید،همه ی مقاتل نوشتند،وقتی ابی عبدالله داشت قاسم رو به سمت خیمه می برد،دیگه جوان های بنی هاشم رو صدا نکرد،نوشتند سینه ی حسین، به سینه ی قاسم بود،اما پاهای قاسم به زمین کشیده می شد
این لشکر سواره مرا دوره کرده اند
تنها به یک اشاره مرا دوره کرده اند
***
یک لشکر ایستاده فقط سنگ می زند